مطالب اینترنتی



 

 

داستان,داستان خواستگاری,خواستگارهای کوهی

خواستگارهای کوهی

دختر تنها ! از تنهایی خسته شده بود از طرفی دوست داشت هر چه زودتر ازدوج کنه برای همین از دوستش خواست راهنمایی اش کنه

دوستش میگه : من هم تنهام ، بیا با هم بریم کوه ، چون شنیدم خیلی از مردهای آماده ازدواج و تنها برای پیدا کردن زن میرن کوه …

اون دو تا میرن کوه
در بالای یه صخره کوه
جایی که اون دو تا هیچ کسی رو نمی بینن
تصمیم می گیرن داد بزنن
و حرف دلشون رو به کوه بگن :
– با من ازدواج می کنی ؟
.
.
.
.
و بعدش شنیدن

…… ﺑـــــــــــــــــــﺎ ﻣـــــــــــــــــــــــــﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣـــــــــﯿﮑﻨـــــــــــــﯽ؟
.
ﺑــــــﺎ ﻣــــــــــﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣـــــــﯿﮑﻨـــــــــــﯽ؟
.
ﺑـــﺎ ﻣــــــﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣــــﯿﮑﻨـــــــﯼ؟
.
ﺑـﺎ ﻣــــﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣـــﯿﮑﻨــﯽ؟
.
ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟

یه نگاهی به هم انداختند
لپ هاشون گل انداخته بود چون ﺁﻣﺎﺩﮔﯽ پذیرفتن ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ
در حالی که از صخره پایین می اومدن گفتند نه ما می خواهیم درس بخونیم ….

The post خواستگارهای کوهی ! (داستان زیبا) appeared first on جذاب.


لینک منبع و پست :خواستگارهای کوهی ! (داستان زیبا)
http://www.jazzaab.net/%d8%ae%d9%88%d8%a7%d8%b3%d8%aa%da%af%d8%a7%d8%b1%d9%87%d8%a7%db%8c-%da%a9%d9%88%d9%87%db%8c-%d8%af%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d8%b2%db%8c%d8%a8%d8%a7.html

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فری: دانلود آهنگ با لینک مستقیم دانلود فایل وبلاگ روان شناسی قـــــدیـــــــــــــــــــــــما berenda ايزوگام مخصوص حرفه اي تهران کرج بِنيسي‌ها: پدر و پسر raouf1398 golekpuneh